شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
ای زچـشمهمگانریخته اشک بصرت حسنی وچوحسن خون شده عمری جگرت
همچو اجـداد غـریـبت همۀ عـمرغریب به جـوانی شده مسمـوم چوجـدّ وپدرت
درپی مـاه صفـر معـتـمد اززهـرجـفـا کرد باعـمّ گـرامیت حـسـنهـمـسـفـرت بسکهدرجامعه مظلوم وغریب وتنهاست نیست ممکن که عزابرتوبگیرد پسرت چشم بگشا به سوی خانۀ در بسته خویش که عـزادار شده هـمـسرنـیـکـوسـیـرَت
سالها تحتنظربودی وبودی درحبس کس ندانست ونداندکه چه آمد به سرت
چشمحـقبینتوشدبـسته ومیبیـنی باز همه جاغربتمهدی است به پیشِ نظرت
سالها شـمع صفـت سوختی وآب شدی نه فقط زهر جفازدبه دل و جان شررت
سالها بود که با یاد لب خـشک حـسیـن خون دل بود روان روزوشب ازچشمترت
میثم ازخواجگی هردوجهان دست کشد بـشــمـاریـش اگـر جــزء گــدایـان درت